علی (ع) هرگز از طریق عدالت عدول نکرد
عضو هیئتعلمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان گفت: امام علی(ع) بههیچوجه و حتی بهاندازه سر سوزنی حتی اگر اجرای عدالت به ضرر خودش تمام میشد، از طریق عدالت عدول نمیکرد و به همین علت با جانشینیِ او پس از پیامبر مخالفتهایی صورت گرفت.
علیاکبر عباسی، علی پژوه و عضو هیئتعلمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان در خصوص نقش عدالت در شخصیت حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) بیان کرد: به اعتقاد ابن ابیالحدید (ادیب قرن هفتم هجری) که یک نویسنده منصف معتزلی است، حضرت علی(ع) به دلیل شدت و صلابتی که در عدالت داشت، کشته شد. عدالت برای علی، اصل محوری اسلام بود و در تمام دوران زندگیاش، چه پیش از خلافت و چه بعدازآن تنها اصل امام، عدالت بود و حتی ذرهای حاضر نبود جهت تثبیت و حفظ حکومت و خلافت، عدالت را از اولویت خارج کند.
او با ذکر مثالی در مورد الزام حضرت علیبنابیطالب (ع) به عدالت، پیش از حادثه غدیر، تصریح کرد: سال دهم هجری قمری، پیامبر اسلام(ص) سرداری به نام «خالدبنولید» را همراه با سپاهیان اسلام برای فتح یمن اعزام کردند. این سردار موفق به فتح یمن نشد و به همین دلیل این بار پیامبر(ص)، امام علی (ع) را مأمور به فتح یمن کردند. امام برخی از شهرهای یمن را با صلح و برخی دیگر را با جنگ فتح کرد و غنائمی به دست آورد و پیروزمندانه به مدینه بازگشت.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه عدالت برای حضرت امیر(ع) جایگاه قابل توجهی داشت و معتقد بود که نباید پیش از تقسیم عادلانۀ غنائم نزد پیامبر، کسی کوچکترین چیزی از غنائم بردارد، اضافه کرد: بسیاری از افرادِ آن زمان طبق سنت عرب، برای جهاد فی سبیلالله به سپاه اسلام نمیپیوستند بلکه هدفشان از شرکت در جنگها کسب غنیمت برای گذران امور زندگی بود. حولهها و لباسهای یمنی بخشی از این غنائم بود که در بین مردم عرب طرفدار زیادی داشت و بعضی از آنها قیمتی و باارزش بود. برخی سپاهیان و به ویژه بزرگانِ آنها این لباسها را برداشتند و برخی، آن لباسها را به تن کردند تا با لباس زیبا و فاخر نزد پیامبر برسند. امام لباسها را از آنها گرفت و دستور داد که حتی اگر لباسها را پوشیدهاید، با لباسهای قبلیِ خود تعویض کنید تا همۀ غنائم بهصورت عادلانه و دقیق تقسیم شود.
عباسی با اشاره به نتایج باز پس گرفتن غنائم از سپاهیان اعزامی به یمن توسط حضرت امیر با هدف تقسیم عادلانه آنها، به ذکر یکی از ادله توجیه واقعه غدیر پرداخت و ادامه داد: بعدازاین ماجرا برخی از متنفذین از امام دلخور شدند و به تبلیغات منفی علیه امام اقدام کردند تا آنجایی که برخی از اهل سنت معتقدند که پیامبر ماجرای غدیر را با هدف ایجاد صلح و آشتی پس از ماجرای غنائم یمنی میان علی و کسانی که از او ناراحت بودند، تربیت داد و بهاینعلت بود که پیامبر (ص) جملۀ «من کنت مولا فهذا علی مولا» را مطرح کردند و گفتند هرکس من را دوست میدارد علی را نیز دوست بدارد و در حقیقت پیامبر تلاش کرد که تبلیغات منفی علیه امام علی (ع) را خنثی کند.
او با تأکید بر اینکه عدالت امام علی(ع) در زمان پیامبر نیز وجود داشت و در سال هشتم هجری قمر و ماجرای فتح مکه نیز نمودهایی از عدالت علوی دیده میشد، افزود: در شرایطی که عرب به اماندادن به دشمنان فخر و مباهات میکرد و امان دادن کاملاً مرسوم بود، در ماجرای فتح مکه، افرادی که تحت تعقیب سپاهیان اسلام بودند به خواهر امام علی(ع) پناه بردند تا از طریق او بتوانند از امام علی (ع) اماننامه بگیرند، اما امام به خواهرش گفت که هیچ تفاوتی میان کسانی که به تو پناه آوردند و دیگران نیست مگر اینکه رسول خدا (ص) آنان را ببخشد. همانطور که گفته شد در میان عرب، پناه بردن به خواهر کسی، نتیجه قطعی داشت اما ازآنجاییکه اصول عدالت را زیر سؤال میبرد، امام نپذیرفت.
این پژوهشگر تاریخ با اشاره به اینکه حضرت امیر حتی برای حفظ مصلحت حکومت نیز حاضر به سازش و خروج از عدالت نبودند، گفت: سالها بعد در دوران خلافت امام علی(ع) نیز اتفاق مشابهی با آنچه در فتح مکه گفته شد، رخ داد. «مصقله بن هبیره الشیبانی» حاکم فارس (اردشیرخره) که از یاران امام و از بزرگان عرب بود، ۵۰۰ اسیر شورشیِ بنیناجیه را تحت تأثیر فرهنگ عربی آزاد کرد. قانون این بود که اسرا باید برای آزادی خود به دولت اسلامی فدیه پرداخت میکردند. مصقله توان پرداخت این فدیه را نداشت و توقع داشت این فدیه از بیتالمال مردم کاسته شود به همین دلیل امام، مصقله را از فارس فراخواند و او را بازخواست کرد.
عباسی با بیان اینکه مصقله که بعدازاین واقعه به معاویه پیوست، افزود: «مصلقه بن هبیره» میگفت که اگر پسر عثمان یا پسر هند (معاویه) خلیفه بود، این فدیه را به من میبخشید تا من را برای خودش نگه دارد. اما حضرت او را مواخذه کرده و هرگز با او سازش نکردند.
او در مورد دلایل دیگر تکذیب واقعه غدیر اظهار کرد: بر اساس آنچه مطرح شد، اشراف عرب تا حدودی پیشبینی میکردند که امام علی(ع) درصورتیکه به خلافت برسد، اهل سازش با اشراف و بزرگان نیست و چیزی در ترازوی او جابهجا نمیشود. البته این پیشبینی، قاطعانه نبود و «ابوسفیان» نیز با هدف سنجش رویه عادلانۀ علی به او پیشنهاد بیعت داد. بخش زیادی از شدت الزام امام علی(ع) به عدالت بعد از واقعه غدیر و در زمان خلافت او بروز پیدا کرد. همچنین باید توجه کرد که در غزوات پیامبر (ص) بسیاری از بزرگان قریش توسط امام علی (ع) به هلاکت رسیدند و به همین دلیل برخی از قریشیها از امام کینه و دلخوری داشتند.
این مدرس تاریخ در دانشگاه با اشاره به دلیلی که خلیفه دوم برای عدم احقاق حقوق امام علی(ع) گفته است، تصریح کرد: ابن ابیالحدید که مشی اعتزالی دارد، نقل کرده است که خلیفه دوم، در توجیه غصب جایگاه امیرالمؤمنین(ع) تأکید داشته که دلیل مخالفتش با نوشتن وصیت پیامبر در مورد علی(ع) این بوده است که «اگر وصیت نوشته میشد، از هر سو به سمت علی هجوم میآوردند و اسلام نابود میشد و پیامبر نیز متوجه شدند که چه چیزی در دل من است و در پایان آنچه خدا مقدر کرده بود، اتفاق افتاد.» هرچند واضح و مبرهن است که خلیفه دوم قصد توجیه اعمال خودش را دارد، اما این مسئله نشاندهندۀ پرتویی از واقعیتهای آن زمان است.
عباسی با بیان اینکه پس از حادثه سقیفه، افرادی به حضرت امیر (ع) پیشنهاد دادند که از او برای خلافت حمایت کنند، اما بهاینعلت که پیشنهادهای مطرحشده خلاف عدالت بودند، حضرت این پیشنهادها را رد کردند، اضافه کرد: یکی از این پیشنهادها از سوی ابوسفیان مطرح شد و او به امام گفت «جایی که فرزندان عبد مناف هستند فرزندان بنیتیم (که ابوبکر متعلق به این قبیله بود) حقی برای خلافت ندارند.» درواقع به علی میگفت که تو بهعنوان یکی از اعضای خانواده عبدمناف شایستگی تصدی بر این منصب را داری و اصلاً برای او صلاحیتهای خودِ امام و نظر پیامبر و حادثه غدیر اهمیتی نداشت.
او با اشاره به اینکه ابوسفیان با تکیه بر نژاد و با هدف حفظ قدرت در قبیله قریش، به امام علی(ع) پیشنهاد خلافت داد، تأکید کرد: ابوسفیان به امام میگفت اگر پیشنهاد من را قبول کنی میتوانم کوچههای مدینه را برای تو مملو از طرفدار و پیرو کنم. ابوسفیان فقط به بحث نژادی اهمیت میداد و درصدد تحکیم اینگونه روابط بود که به امام پیشنهاد خلافت داد درحالیکه امام مسائل نژادپرستانه مخالف بود و به همین دلیل پیشنهاد ابوسفیان را رد کردند.
این مدرس دانشگاه با تحلیل پاسخ امام علی(ع) به پیشنهاد ابوسفیان افزود: امام در جواب به ابوسفیان گفتند که «من میدانم در سر تو چه فکری میگذرد» و قطعاً میدانستن که ابوسفیان از منظر قدرتِ قبیله چنین پیشنهادی میدهد و درنهایت به دنبال کسب قدرت برای خودش و فرزندان خودش است. امام در جواب میگوید «من با کسی مثل تو که از بزرگترین اشراف هستی بر ضد کسی مثل ابوبکر [که قدرت قبیلهای کمتری دارد]، عمل نمیکنم و میدانم تو به مصلحت اسلام و مسلمین نمیاندیشی.»
عباسی خاطرنشان کرد: باید توجه کرد که در آن دوران، قریش موقعیت ممتازی در عربستان داشتن و سوره قریش نیز به وضعیت استثنائی قریش اشاره شده است که «عرب گرسنه است اما قریش سیر است. عرب خوف دارد اما کاروانهای قریش به اعتبار اینکه خادم حرم هستند مورد تعدی قرار نمیگیرد و ترسی ندارند.» مردم عربستان مطیع قریش بودند و بزرگ قریش نیز ابوسفیان بود. کل عرب تابع ابوسفیان بود و موضع او میتوانست رأی سقیفه را باطل کند. درنهایت ابوسفیان از طریق خلفا و لابیگری با آنها به منافع خودش رسید.
او با اشاره به اینکه بهمرور، هر کارشکنی و مانعتراشی برای رسیدن امام علی (ع) به خلافت، یا بعد از تصدی امام بر مسند خلافت انجام میشد، توسط قریش سازماندهی و مدیریت میشد بیان کرد: امام بهکرات از قریش گلایه کردهاند و حداقل ۴ دفعه در نهجالبلاغه از کارشکنی قریش به خدا شکایت کرده است. حضرت امیر در نامه ۳۶ نهجالبلاغه که در جواب به نامه عقیل نوشته است، از قریش شکوائیه میکند. قریش در دور کردن امام از خلافت نقش پررنگی داشت.
این پژوهشگر تاریخ که معتقد است قریشیها خود را ژن برتر میدانستند، گفت: برای امام علی(ع) قریشی بودن، هیچ اهمیتی نداشت و بااینکه خود امام قریشی بودند، هیچ اعتقادی به این ژن نداشتند و به همین دلیل حقوقی برابر با دیگر مردم برای قریش در نظر گرفتند و حکومت و امارت همه استانهای دولت اسلامی را به قریش نبخشیدند و به پیشنهادهایشان جواب رد دادند. امام علی(ع) بهطور واضح با برتر بودن مهاجران اولین و سیره شیخین اعلام مخالفت کردند و گفتند «من فقط بر اساس سنت پیامبر و کتاب خدا عمل میکنم.» به همین دلیل قریش و غیر قریش برای رسیدن امام به خلافت مانعتراشی میکردند.
عباسی با اشاره به اینکه اعراب تبعیض نژادی را کاملاً عادلانه قلمداد میکردند، خاطرنشان کرد: باید توجه داشت که اعراب هم به برتر بودن قریش در قلب و عقلشان باور داشتند. بنابراین قریش به خودشان حق میدادند که صاحب منافع بیشتری باشند. مردم هم کسب منافع بیشتر توسط قریش را عین عدالت میدانستند اما امام با این تصور از عدالت ابراز مخالفت میکردند.
او ادامه داد: غیر از قریشیان، سایر اشراف همچنین موضعی داشتند و وقتی امام منفعتی بیشتر از مردم معمولی برای آنها در نظر نمیگرفت، احساس میکردند در حقشان اجحاف شده است. به همین دلیل دست به نافرمانی و کارشکنی و ایجاد ناامنی در حکومت امام علی(ع) میزدند.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه خلیفه سوم پس از وصلتی که بین پسرش و دختر «اشعث بن قیس کندی» رخ داد، اشعث را به امارت آذربایجان رساند، افزود: عثمان اجازه داد که اشعث برای مخارج شخصی خود از بیتالمال آذربایجان سالانه ۱۰۰ هزار درهم برداشت کند. برای درک مقدار این پول در آن زمان کافی است بدانید که حقوقها در آن زمان زیر ۱۰ درهم بود. حضرت علی(ع) بهمحض اینکه به خلافت رسید حقوق اشعث را قطع کردند زیرا این حقوق را ناعادلانه میدانستند. درنتیجه این کار به ضرر خود امام تمام شد و اشعث تا میتوانست در حکومت امام کارشکنی میکرد.
عباسی ادامه داد: «اشعث بن قیس کندی» یکی از اشراف یمنی است که اگر امام علی (ع) با او سازش و منافع او را تأمین میکردند، با یک خطبه میتوانست ۲۰ هزار نفر را در به سپاه امام آماده رزم کند. اشعث کسی است به علت حکومت اجدادش بر یمن، مورد وثوق سایر قبایل یمانی بود. افرادی در سپاه امام علی(ع) در جنگ صفین برای اشعث سرودهاند که «چرا به اشعث تاجدار حمله کردید.» اشعث در صفین مهمترین کسی بود که لشکریان را تحریک کرد که امام را وادار به پذیرش به حکمیت کنند.
او اشاره به اینکه امام علی(ع) بر برابری نژادی عرب و عرب تأکید داشتند و این مسئله منجر به نارضایتی اعراب شده بود، گفت: اعراب دوست داشتند که غیر عربها آنها را اکرام و احترام کنند اما امام در عمل عرب و عجم را برابر میدانستند؛ اما این رفتارها به مذاق عربی که نظامی و جنگجو بود و ایران را فتح کرده بود خوش نمیآمد.
این عضو هیئتعلمی دانشگاه با ذکر مثال در خصوص افکار و اعمال ضد نژاد پرستانه امام علی(ع) تصریح کرد: وقتی لشکریان امام از شهر انبار در عراق میگذشتند توقع داشتند مردم فارس و غیر عرب این شهر، علوفه و غذای رایگان در اختیار اعراب این لشکر قرار دهند، اما امام علی مخالف بودند و معتقد بودند باید پول غذا و علوفهای که از فارسها و ایرانیها دریافت میکنند را پرداخت کنند تا مساوات و برابری بین عرب و عجم حاکم باشد.
عباسی ادامه داد: امام معتقد بود هر کس زودتر به مسجد آمد باید در صف اول حاضر شود و گاهی ایرانیها که زودتر به مسجد آمده بودند در صف اول مینشستند و به همین دلیل رابطه بسیار خوبی با امام ایجاد کرده بودند. همین مطلب منجر به دلخوری برخی اشراف عرب شده بود و به امام اعتراض میکردند. اشعث هم به امام اعتراض کرده بود که «پیش روی این تو این حمراء (سرخ رویان) و ایرانیان بر ما چیره شدند.» امام میگوید «من اینها را از برخی پرتوقعها و شکمگندهها برتر میدانم.»
او با اشاره به اینکه امام علی (ع) در راه اجرای عدالت، حتی تسلیم شرایط زمانه نمیشدند، افزود: در حقیقت، شرایط زمانه، این برابری و عدالت را بین همه نژادها را ایجاب نمیکرد زیرا عرب در آن دوران مسلط شده است و شمشیرش، ابرقدرتها را شکست داده و طبیعی است که برتریجویی داشته باشد، اما امام حتی در برابر شرایط زمانه نیز سر فرود نمیآوردند و عدالت را رها نمیکنند.
این محقق تاریخ در مورد سهم مسلمین از بیتالمال در دوران هر یک از خلفا گفت: هرکدام از خلفا خطمشی خاصی را برای اعطای حقوق مسلمین اتخاذ کرده بودند. «عمر» خلیفه دوم، حقوق اشراف و عوام را برابر میدانست اما حقوق بیشتری به مسلمانانی پرداخت میکرد که زودتر ایمان آوردند. «عثمان» خلیفه سوم برای سابقه نژادی و قبیلهای نیز برتری قائل بود و حقوق بیشتری به اشراف پرداخت میکرد، اما امام علی (ع) همه این حقوق را که حاصل اشرافیت دینی و اشرافیت قبیلهای بود، حذف کردند. این اقدام نیز به ضرر امام بود زیرا اشراف قریش با او به دشمنی برخواستند.
عباسی در خصوص فرهنگ تبعیض نژادی در صدر اسلام، افزود: باید توجه کرد که افکار عمومی در جامعه آن زمان، این تبعیضات را کاملاً عادلانه میدانست؛ برای مثال وقتی اشعث مجوز برداشت ۱۰۰ هزار درهم از اموال بیتالمال را یافت، هیچکس معترض او و عثمان نشد. تنها اعتراضی که به عثمان در مورد اشعث میشد این بود که صرفاً به خاطر وصلتی که بین آنها اتفاق افتاده، عمارت آذربایجان را به اشعث بخشیده است اما به حقوق کلان او اعتراضی نداشتند.
او ادامه داد: مردم اعتقاد داشتند که اگر به اشراف و کسانی که به رسول خدا (ص) خدمت کرده و افتخاری برای مسلمین کسب کردهاند اهمیت داده شود، اتفاق خوبی است. اما امام به اینکه افکار عمومی این مسئله را مجاز میداند، توجهی نداشتند و عدالت و ارزشهای الهی و خواست خدا را اجرا میکردند.
این پژوهشگر تاریخ با اشاره به نگرشهای متفاوت به واقعه غدیر، تصریح کرد: برخی محققان معتقدند دلیل اینکه پیامبر(ص) بهصورت پیدرپی و با اصرار به خلافت امام علی(ع) اذعان نکردند و خیلی مواقع خلافت حضرت را بهصورت سربسته و در لفافه مطرح کردند، این بود که پیامبر از کینههایی که نسبت به امام علی (ع) در دلها بود و همچنین از التزام امام علی(ع) به عدالت، اطلاع داشتند و میدانستند درصورتیکه امام علی (ع) به خلافت برسد، امکان از بین رفتن اسلام در درگیریهای بین طرفداران امام و طرفدار قریش و اشرافیت عرب وجود دارد.
عباسی خاطرنشان کرد: درواقع این گروه از محققان معتقدند که پیامبر از شرایط زمانه آگاهی داشت و میدانست که اشرافیت هنوز در بین عرب جایگاهی دارد و امام علی(ع) که معتقد به عدالت و اسلام راستین است، اهل سازش با اشرافیت نیست. دکتر عبدالحسین زرینکوب در کتاب «بامداد اسلام» این موضوع را بهعنوان یک نگرش مطرح کردهاند. این نظر درواقع متعلق به شیعیان زیدی است و امروزه محققان شیعه نیز این تحلیل را بهعنوان یک نظر در کنار دیگر نظرات مطرح میکنند.
او علل مخالفت با خلافت امام علی(ع) را جمعبندی کرده و افزود: یکی از علتهای مخالفت قریش با حضرت امیر(ع) عدالت او بود و دلایل دیگری نیز وجود داشت. البته عیار عدالت علی(ع) بیشتر در دوران خلافت او نمود پیدا کرد و به همه ثابت شد که او بههیچوجه و حتی بهاندازه سر سوزنی از طریق عدالت عدول نمیکند ولو اینکه اجرای عدالت به ضرر خودش باشد.
این مدرس دانشگاه با اشاره به اینکه امام علی(ع) عدالت را هرگز فدای مصلحت نکردند، گفت: تثبیت قدرت و حکومت هرگز در اولویتها و اهداف امام نبود و ایشان معتقد بودند که هدف باید اجرای عدالت باشد. این شدت التزام به عدالت حتی موجب اعتراض دوستان و دوستداران امام نیز شده بود و مالک اشتر به حضرت اعتراض میکرد که «علی جان! اگر اموال بیشتری به اشراف ببخشی، عوام بیشتر از تو اطاعت خواهند کرد. چشم این مردم به دهان اشراف است.» اما امام مخالفت میکردند.
عباسی در پایان گفت: امام علی(ع) معتقد بودند که هدف خلافت این است که حق مظلوم را از ظالم بازستاند نه اینکه ضربه دیگری در کنار اشراف به مظلومان بزند. حضرت میفرمودند من باید یار و یاور مظلومان باشم نه اینکه به بیعدالتی دامن بزنم. امام پس از جنگ صفین بهصراحت خطاب به مالک اشتر میفرمایند: «آیا به من امر میکنید که پیروزی را با ستم به دست بیاورم؟»
منبع: ایسنا